نام گذاری کوچه‌هایی به نام نویسندگان کودک و نوجوان


                                 

         با تصویب اعضای شورای شهر تهران انجام شد:


✅ اعضای شورای شهر تهران با نامگذاری سه کوچه به نام‌های صمد بهرنگی، مهدی آذر یزدی، هوشنگ مردای کرمانی و جبار باغچه‌بان موافقت کردند.

✅ در جریان سیصد و سومین جلسه شورای شهر تهران بررسی صورت‌جلسه کمیسیون نامگذاری و تغییر نام اماکن و معابر عمومی شهر تهران در دستور کار قرار گرفت.

✅ بر این اساس تغییر نام میدان ارتش در منطقه ۱۴ به شهیدان پدافند ارتش، میدان قائم منطقه یک به میدان جنگلبان، کوچه‌هایی به نام صمد بهرنگی، مهدی آذریزدی، هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچه‌بان در حوالی خیابان حجاب، خیابان ارمغان غربی در منطقه ۳ به نام نجف دریابندری، خیابان ارمغان شرقی حدفاصل نلسون ماندلا به مدرس به نام فهمیه راستکار، خیابان گل‌ها در منطقه ۲ به نام سردار احمد تنگستانی و بلوار بی‌نام در شهرک اکباتان به نام مهندس رحمان گلزار، با موافقت اعضای شورای شهر تهران به تصویب رسید.

 
 خبرگزاری ایلنا:   https://www.ilna.news 
 


فهرست کتابک به مناسبت زادروز ثمین باغچه‌بان، ۱۹ تیر

فهرست کتابک به مناسبت زادروز ثمین باغچه‌بان، 19 تیر


«ثمین باغچه بان» در ۱۳۰۴ خورشیدی در تبریز زاده شد. پدرش جبار باغچه بان در خانه خود کودکستانی به نام  باغچه اطفال بنیاد کرده بود که در آن از بام تا شام سرود خوانده می‌شد. ثمین در همین باغچه و در میانه شعر و سرود چشم به جهان گشود و در کنار کودکان دیگر از روش‌های پرورشی پدر بهره می‌برد. ثمین باغچه بان قطعات برانگیزاننده‌ای نیز برای کودکان ساخته که تعدادی از آن‌ها را موسسه ماهور زیر عنوان رنگین کمون به بازار فرستاده است. 

کتابک برای زادروز ثمین باغچه‌‌بان کتاب‌های زیر را به شما معرفی می‌کند:

شعر روز برف‌بازی/ برای ۳ تا ۷ سال/ (شعر روز برف‌بازی)

آلبوم موسیقی رنگین‌کمون/ برای ۳ تا ۷ سال/ (معرفی آلبوم موسیقی رنگین‌کمون/ خرید آلبوم موسیقی رنگین‌کمون)

لینک کوتاه :https://ketabak.org/5t8mx   

جشن تیرگان

                                                                               

تیر برو، باد بیا

غم برو، شادی بیا

محنت برو، روزی بیا                   

خوشه‌ی مرواری بیا
سیزدهم تیرماه مصادف است با جشن تابستانی ایرانیان باستان. جشنی که همچون سایر جشن‌های ایرانی امید می‌رویاند و دل‌ها را زنده می‌کند. خشکسالی و گرمای شدید همیشه تهدیدی برای زندگی کشاورزانی بوده است که چشم بر آسمان و باران داشته‌اند. مراسم آب‌پاشان و فال کوزه فرصتی است برای شادی و طلب باران که زندگی بر راز و نیاز استوار است.
هم‌چنین آمده است که در چنین روزی آرش کمانگیر بر فراز دماوند جان خود در کمان نهاد. بزرگداشت چنین روزی نمادی است برای جان‌فشانی برای وطن و هزاران سال است که این اسطوره همچنان زنده است.
ابوریحان بیرونی نیز از این روز به عنوان روز بزرگداشت نویسندگان نام می‌برد.
تصویر جلد چهار کتاب با  موضوع آرش که برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است در اینجا گذاشته است.

#بامداد_کتابخانه‌ها
   

انتشار شماره جدید هفته‌نامه‌ی دوچرخه




 شماره‌ی ۱۰۳۹، پنج‌شنبه ۲۷ خردادماه ۱۴۰۰، ضمیمه‌ی روزنامه‌ی شماره‌ی ۸۲۴۶ همشهری

زادروز « توران خانم » مادر همه کودکان ایر ان مبارک


از کتاب
"مادر و پنجاه سال زندگی در ایران"
       «توران_میرهادی«


                     

 

 "در تابستان کلاس یازدهم، زمان جنگ جهانی دوم، به کلاس انگلیسی می رفتم. این کلاس را شورای فرهنگی بریتانیا در محلی که در تجریش واقع شده بود برگزار می کرد. یک روز از کلاس، به خانه آمدم و به مادرم گفتم که من معلم انگلیسی ام را خیلی دوست دارم. فکر می کنم عاشق او شده ام. مادرم گفت : "بسیار خوب، مساله ای نیست، حالا چطور می خواهی عشقت را به معلمت ابراز کنی؟ تو شاگرد او هستی و او احتمالا به همه شاگردانش توجه دارد. تو چگونه می خواهی توجه خاصت را به او نشان بدهی؟" گفتم: "نمی دانم!"

دو هفته بعد این معلم تکلیفی به ما داد. هر کدام از ما شاگردان می بایست روی یکی از نمایشنامه های شکسپیر تحلیلی می نوشتیم. به مادرم داستان را گفتم. او گفت: "حالا من و تو، با هم آنچنان کاری می کنیم که معلمت به تو توجه خاص بکند!" فکر نمی کنم هیچ مادری، حتی امروز، چنین کاری بکند! من با معلم انگلیسی قبلی ام روی ادبیات انگلیسی کار کرده بودم. شکسپیر را هم تا حدی می شناختم. نمایشنامه ای را انتخاب کردم و با مادر درباره آن بحث و گفتگوی فراوان کردیم. حاصل این بحث و گفتگو مقاله ای شد که به معلم انگلیسی تحویل دادم. جلسه بعد که معلم به کلاس آمد نگاه خیلی خاصی به من کرد. شاید تردید داشت که مقاله را خودم نوشته باشم. آن زمان من شانزده سال داشتم و از یک دختر شانزده ساله بعید بود که مقاله ای آنچنان ریشه دار بنویسد. معلم از من پرسید که "شما از کجا با شکسپیر آشنا شدید؟" گفتم که "قبلا معلم انگلیسی داشته ام. یک دوره ادبیات انگلیسی با او کار کرده ام. هنوز هم در طول سال تحصیلی با این معلم کار می کنم. این زیربنا به اضافه کمک مادرم که تسلط به زیبان و ادبیات انگلیسی دارد حاصلش به صورت مقاله ای درآمد که برای شما نوشتم." معلمم خیلی خوشش آمد و مرا تشویق و تایید کرد و من معالجه شدم! یعنی متوجه شدم که از این معلم خیلی خوشم می آید ولی عاشقش نیستم! متوجه شدم که حالت من در حد خوش آمدن است. عشق باید چیز دیگری باشد         
khanehketabdar@