زادروز « توران خانم » مادر همه کودکان ایر ان مبارک


از کتاب
"مادر و پنجاه سال زندگی در ایران"
       «توران_میرهادی«


                     

 

 "در تابستان کلاس یازدهم، زمان جنگ جهانی دوم، به کلاس انگلیسی می رفتم. این کلاس را شورای فرهنگی بریتانیا در محلی که در تجریش واقع شده بود برگزار می کرد. یک روز از کلاس، به خانه آمدم و به مادرم گفتم که من معلم انگلیسی ام را خیلی دوست دارم. فکر می کنم عاشق او شده ام. مادرم گفت : "بسیار خوب، مساله ای نیست، حالا چطور می خواهی عشقت را به معلمت ابراز کنی؟ تو شاگرد او هستی و او احتمالا به همه شاگردانش توجه دارد. تو چگونه می خواهی توجه خاصت را به او نشان بدهی؟" گفتم: "نمی دانم!"

دو هفته بعد این معلم تکلیفی به ما داد. هر کدام از ما شاگردان می بایست روی یکی از نمایشنامه های شکسپیر تحلیلی می نوشتیم. به مادرم داستان را گفتم. او گفت: "حالا من و تو، با هم آنچنان کاری می کنیم که معلمت به تو توجه خاص بکند!" فکر نمی کنم هیچ مادری، حتی امروز، چنین کاری بکند! من با معلم انگلیسی قبلی ام روی ادبیات انگلیسی کار کرده بودم. شکسپیر را هم تا حدی می شناختم. نمایشنامه ای را انتخاب کردم و با مادر درباره آن بحث و گفتگوی فراوان کردیم. حاصل این بحث و گفتگو مقاله ای شد که به معلم انگلیسی تحویل دادم. جلسه بعد که معلم به کلاس آمد نگاه خیلی خاصی به من کرد. شاید تردید داشت که مقاله را خودم نوشته باشم. آن زمان من شانزده سال داشتم و از یک دختر شانزده ساله بعید بود که مقاله ای آنچنان ریشه دار بنویسد. معلم از من پرسید که "شما از کجا با شکسپیر آشنا شدید؟" گفتم که "قبلا معلم انگلیسی داشته ام. یک دوره ادبیات انگلیسی با او کار کرده ام. هنوز هم در طول سال تحصیلی با این معلم کار می کنم. این زیربنا به اضافه کمک مادرم که تسلط به زیبان و ادبیات انگلیسی دارد حاصلش به صورت مقاله ای درآمد که برای شما نوشتم." معلمم خیلی خوشش آمد و مرا تشویق و تایید کرد و من معالجه شدم! یعنی متوجه شدم که از این معلم خیلی خوشم می آید ولی عاشقش نیستم! متوجه شدم که حالت من در حد خوش آمدن است. عشق باید چیز دیگری باشد         
khanehketabdar@

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.