ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
آقای سید نوید سیدعلی اکبر از نویسندگان حوزه داستان نویسی کودکان است. او متولد 1362 و دانش آموخته رشته مرمت آثار تاریخی است. داستان نویسی را در 7 سالگی با چاپ داستانهای کوتاه در مجله عروسک سخنگو آغاز کرد و در 14 سالگی عضو تحریریه این مجله شد.
او کتابهای بسیاری برای بچهها نوشت و کتابهایش جوایز متعددی گرفتند.
البته امروز قرار نیست همه آثار ایشان را نقد کنیم و فقط بررسی مجموعه داستانهای ایشان در شمارههای 6 تا 25 ماهنامه قلک را که با عنوان «داستان شغلها» به چاپ رسیده است، بررسی میکنیم.
در بخش «برترهای نشریات خردسال» که هر ماه روی سایت شورای کتاب کودک قرار میدهیم، اکثر داستانهای او انتخاب شده است، یعنی از 16 داستان شغلها که تاکنون بررسی کردهایم، 12 داستان برتر بودهاند.
اولین مطلبی را که باید اشاره کنم این است که معمولاً وقتی موضوع خاصی بهطور سفارشی به نویسنده داده میشود، از خلاقیت وی کم می شود، چون مجبور است حس نوشتههای خودش را بر روی مطلب درخواستشده متمرکز کند و به همین دلیل هم ممکن است کیفیت نوشته کاهش یابد ولی نوشتههای آقای علیاکبر حرف دیگری دارند؛ یعنی حفظ خلاقیت در عین سفارشی بودن کار.
عنوان داستانها در این مجموعه بیشتر اسم همان شخصیتهای داستانهاست. گفته میشود که نامگذاری داستانها براساس نام شخصیتهای داستان، چندان جالب نیست اما در مورد داستانهای آقای علیاکبر، موضوع کمی فرق دارد. نام شخصیتها بهنوعی بازی با حروف است، مثل «چیچیپه» در داستان «چیچیپه طراح چیچیراسیون». در این قصه، بچههای داستان نه میتوانستند «کاناپه» یعنی اسم آقای طراح دکوراسیون را درست بیان کنند و نه خود واژه «دکوراسیون» را. شیوه دیگری که آقای علیاکبر برای نامگذاری داستانهایشان به کار میبرند، نامگذاری براساس بازی با صداست؛ مثل «شاتالاپ» در داستان «شاتالاپ و قوقولیشنا» که در این داستان از شغل غریقنجات صحبت میشود و «شاتالاپ» همان صدای پریدن در آب است. در برخی داستانها نیز عنوان، تمام فضای داستان را به ذهن متبادر میکند مثل داستان «فروشنده رؤیایی در سرزمین جادویی» که از شغل اسباببازیفروشی حرف میزند.
از عنوان داستانها که بگذریم، میشود راجعبه زبان و لحن نوشتهها صحبت کرد. آقای علیاکبر واژهها را خیلی خوب میشناسند و خوب آنها را به کار میگیرند؛ واژههایی که آدمها در شغلها یا طبقات مختلف از آنها استفاده میکنند یا مربوط به سنین خاصی هستند. به همین دلیل، زبان نوشتهها خیلی ساده و لحن، صمیمی میشود. در عین حال این سادگی و صمیمیت به زیبایی متن صدمه نمیزند. شخصیتها نیز با این زبان ارتباط نزدیکی با هم برقرار میکنند و میتوانند با یکدیگر حرف بزنند؛ یعنی استفاده فراوان از دیالوگ در نوشتهها. در نوشتهها حتی صداهای این ارتباط گفتاری شنیده میشود....مثلاً وقتی «شیله پیله» دهانش را پیش دال دندانپزشک باز میکند تا دندانش را معاینه کند، صدای «آآآ...» شیله پیله شنیده میشود. این موضوع برای کودک خیلی جذاب است. همچنین لحن نوشتهها جوری هستند که وقتی والد آن را برای کودک میخواند، میتواند کاملاً با لحن شخصیتها آنها را بیان و توجه مخاطبش را جلب کند. بهطور مثال در داستان «مکپک کمکخلبان»، مکپک که یک لکلک کوچک است، از کوچ جا مانده و سر از کابین خلبان در میآورد. او به خلبان میگوید: «من خیلی گم شدهام آقاهه! از همه بچه پرندههای دنیا بیشتر گم شدهام آقاهه! تا حالا هیچ بچه پرندهای اندازه من گم نشده آقاهه!»
در مورد شخصیتپردازیها هم باید گفت که شخصیتها در داستانها به خوبی پرورانده میشوند و برای مخاطب زنده، ملموس و باورکردنی هستند؛ خواه شخصیت انسانی باشد، خواه حیوانی. شخصیتها وارد داستان میشوند، پویا هستند، با مشکل یا مسأله مورد نظر نویسنده درگیر شده و در روند داستان متحول میشوند. این تحول معمولاً در داستانهای کوتاه نمیتواند خوب انجام شود؛ اما آقای علیاکبر میتوانند بهخوبی این کار را انجام دهند، مثل جغد در داستان «جغد جذاب درخت کاج» که در ابتدا خجالت میکشیده عینک بزند، چون فکر میکرده دیگران مسخرهاش میکنند تا اینکه خانم چشمپزشک قانعش میکند، عینک بزند و به قول نویسنده «حالا هم چشمهایش خیلی خوب میبیند و هم بسیار جذاب و خوشگل میشود.
راجعبه فضاسازیهای داستانها نیز میتوان گفت در داستانهای آقای علیاکبر، همیشه توصیف کاملی از پسزمینه داستان ارائه میشود. نویسنده اسمهای خوبی برای شخصیتها انتخاب میکند و صحنهها خیلی هیجانانگیز و مناسب درک کودک هستند، به طوری که کودک میتواندآن را حس کرده یا تمایل پیدا کند که آن فضا را تجربه کند. واژهها هم همگی در خدمت این فضاسازیها هستند؛ مثلاً وقتی خانم لام در داستان «خولیخولیخام» در حال رانندگی است، چون قرار است یک فضای رمزآلود به تصویر کشیده شود، نویسنده میگوید: «خیابان تاریک است. اسم خیابان دندان بدجنس است و خیابان مثل لوله اگزوز سیاه و تنگ است.» شروع چنین داستانی با این فضا به راحتی مخاطب را به دنبال خود میکشاند تا داستان را تعقیب کند. یا در برخی داستانها شخصیتها در همان شروع به خوبی توصیف میشوند؛ به طوری که مخاطب متوجه میشود شخصیت داستان چه شکلی است و از آن تصویر ذهنی میسازد. مانند داستان «اوستا پوستا و چمبرخان». نویسنده در این داستان میگوید: «چمبر، تپل مپل بود. بیلبیلک دماغش باد داشت، سبیلهاش سیخ سیخکی میایستادند.» نویسنده علاوه براین که در این داستان این موجود را بامزه به تصویر کشیده، از واژههای طنزگونه هم استفاده کرده است. همه این ویژگیها در کنار هم شخصیتی میسازند که مخاطب دلش میخواهد بداند که برای چنین موجودی قرار است چه اتفاقی بیفتد! بعد نویسنده با لحنی طنزآمیز و به نرمی داستان را پیش میبرد، طوری که مخاطب در لابهلای وقایع جالب، شخصیتپردازیها و فضاسازیها با یک شغل هم آشنا میشود؛ خیلی آهسته و گام به گام.
به طور کلی، داستانهای آقای علی اکبر پر هستند از خیالپردازی و بچهها با این داستانهای تخیلی، تخلیه روانی میشوند. علاوه بر آن، داستانها کارکرد شناختی هم دارد. همه اینها دست به دست هم میدهند و داستانهای خوب شغلها را به وجود میآورند که به نظر میرسد فقط بچهها نیستند که از آن لذت میبرند؛ بلکه آدم بزرگها هم.
موفق باشی نویسنده خوب کودک.
به پاس این همه تخیل و این همه خلاقیت، هدیه ناقابلی را به شما تقدیم میکنیم؛ همراه با یک دنیا آرزوهای خوب.
نوشته : آفرین قاسمیه