ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مامانها همیشه حالشان خوب نیست. حتی میشود که حالشان افتضاح باشد. به قول مامان شباهنگ، «امیدوارم درک کنی.»غم، دلتنگی، ترس، خشم، ابهام و ... احساسهایی هستند که شباهنگ نوجوان در آنها غوطهور است، حالا که مامانش نیست. در واقع حالا که مامانش نخواسته، باشد.
«مادرم زاغچه» که تمام شد و کتاب را بستم، نسبت به خودم کمی خشم داشتم. شباهنگ را با احساساتش تنها گذاشته بودم و کاری از دستم برنمیآمد. اما مگر داستان تنهایی ما آدمها همین نیست؟
فرزانه رحمانی، در «مادرم زاغچه» داستان پرماجرا نساخته اما بهخوبی به عواطف شخصیتهایش نزدیک شده و ما را هم نزدیک کرده. این ویژگی غالب، همان ویژگیای است که خواندن داستانهای نویسندگان زن را بر من واجب میکند. مخصوصا وقتی حالشان خوب نیست، مثل مامان شباهنگ. امیدوارم درک کنی.
منبع :کانال تلگرام ندا حیدری https://t.me/TeenhoodwithNedaHeydari