بزغالهای دارم که او
مانند آهو میدود
همراه من در سبزهها
این سو و آن سو میدود
با مهربانی میکشم
دست نوازش بر سرش
از پیش من او میرود
گاهی به سوی مادرش
بزغاله زیبای من
از شیر مادر میخورد
گاهی کنار مادرش
در باغ شبدر میخورد
با شادمانی صبحها
من میشوم مهمان او
زیرا که من هم میخورم
از شیر مادرجان او